لودگی

تهوع نوشت

لودگی

تهوع نوشت

در کمال بچگانه ای . تحریک یک پست

آن مرد همچنان انسان بزرگی است

آن مرد بسیار بسیار انسان بزرگی است

آن مرد پونزده سالی موسیقی کار کرده و در جامعه کم تعداد حرفه های موسیقی تهران برایش احترام قائلند

 موسیقی درس داده و با نصف هنرجوهای دخترش خوابیده

در اتاق کار من با او ، فاصله زن های اتاق بغل ، زنهای خیابان، زنهای فرهنگسرای ارسباران تا کاناپه ی آن مرد کمتراز یک روز حرف زدن با اوست

یک بار گفت موسیقی دان ها بیشترین دخترها را به رختخوابشان می آوردند ، بعد نقاشها ، بعد کارگردان ها و بعدا بقیه 

اسم آن مرد سهیل است

مسخره است اما سهیل همیشه راست می گوید

فلسفه باقی هایش جنایات کثیفی است با باورها و آرزوهای بشر

یک ماه که با سهیل باشی دیگر عشق ، اساطیر ، افلاطون و نامه های هگل به معشوق به لعنت سگ هم نمی ارزند

نصف دخترهایی که از رختخواب این آدم بیرون آمده اند الان خاک کنسرواتورها، دانشگاه های هنر و معاری ایتالیا، و دانشگاه نقاشی و سینمای فرانسه را به توبره کشیده اند... رختخواب این آدم پیوند عجیبی دارد با هنر

راستش دیگر شعر ، ادبیات و نقاشی زنان پیرامون برایم مضحک است چون این آدمها خرده آشغالهای کنار رختخواب سهیلند...

دورو برمن سهیل ها و زنان نقاش زیادی دارد


نظرات 3 + ارسال نظر
آنا پنج‌شنبه 19 شهریور 1394 ساعت 00:14 http://aamiin.blogsky.com

عجب ..

به سهیلت سلام برسون

تارا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 18:37 http://www.shaanaar.blogfa.com

این نشون میده که تاریخ تکرار میشه....

تاریخ این بت معلون هیز ما
دوس دارم از این متن یه روز استفاده کنم

یک صفحه از آن نمایشنامه رو با اکراه تمام خواندم

و بعد خیره شدم

به اسمی دستنویس که در اول صفحه جا خوش کرده بود...

لیلی های مشکی‌ پوش...

انگار قبلا جایی‌ این اسم به گوشم خورده بود‌‌‌...

شاید لیلی هایی که چادر میپوشند!

با اینکه میدانستم کار را قبول نخواهم کرد

اما نمیدانم چرا خواستم که نمایشنامه را بخوانم

در حالی که اصلا مایل به خواندن نبودم...

میدانستم اگر قرار باشد برای او کار کنم

پس باید برای تختخواب او هم کار کنم!!

و حس چندشناکی در تنم دوید..‌.

با اینکه سه ماه است که بیکارم

اما دلم نمیخواهد فقط به خاطر کار

معشوقه ی آن جوجه کارگردان باشم...

دوستم میگفت برای اینکه روی صحنه باشی

باید با آن ها خوب تا کنی...

و من منظورش از «خوب تا کردن» را دقیق میدانستم...

روی تختم دراز کشیدم

و فکر کردم چطور باید محترمانه او را بپیچانم

که دوباره نگوید این حرف ها برای گذشته بود،

چرا گذشته را فراموش نمیکنی،

قول میدهم که فقط همکار باشیم،

و از این قبیل چرت و پرت ها...

تارا یکشنبه 8 شهریور 1394 ساعت 15:00 http://www.shaanaar.blogfa.com

این روزها هنر پبوند عجیبی با رختخواب داره...

هنر خیلی وقته در خدمت رختخوابه
مثلا قرن هفده فرانسه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.