خیلی وقت است یادی از تو نمی کنم
تو می توانی با چشهایت یک مکتب باشی ، یک دین جدید
تو می توانی با آن صدای سهمگینت پیامبری کنی
و من بیچاره هیچ
من آنم که هیچگاه به پیامبری نرسید و همه ی تاریخ پیرو تو بود
من آنم که اگر مکتبی بنیان گذارم فراتر از فلاکت ایسم نخواهد رفت
پیامبر زمانه ام بکش مرا در آغوشت
آن چشم ها که آخر بد مستی من است...
آن چشم ها که هی همه ی هستی من است....
هر بار می نویسمشان
می نویسم و
هر بار در مقابلشان کم می آورم....
.
.
.
.
.
+هی علی بهت نمیاد عاشق باشی....!
چشمو هیچ وقت نمیشه نوشت یا حتی کشید یا حتی عکسشو نگا کرد
قبول دارم اصلا بهم نمیاد...شاید هیچ وقت
هییییی درد دل ما را گفتی .. پیامبر ما به ایمان ما شک داشت ... هیییییی
مشکل ما با پیامبرا اینه که عاشق زیاد دارن....هی