دوستان دلم گاهی تنگتان می شود
اینکه نمی نویسید
اینکه کمتر می نویسید
اینکه نیستید
اینکه رفتید
و اینکه من تنهایم
همین است زندگی
همین کوفتی عوضی
هیچ چیزی نمی ماند
چه من و چه شما
و چه عجیب دلم هوای نوشته هایتان را کرد
تارا...سمانه...شایان...علی...صاف...اون دختره ی همجنسگرا...اون دختر باهوش...نیستید
خب راستش
من جثه ی نحیفی دارم
استخوانی
لاغرمردنی
از این حرفا
و روحیه ی کوفتیم شدیدن حساس
و وقتی سرما می خورم....انسان متظاهری می شوم سر خورده که به سرعت از همه فررار می کند که نکند کسی از او این مرض کوفتی را بگیرد
و وقتی سرما می خورم چقدر به مرگ نزدیک می شوم من....مسخره است