کم کم به این نتیجه می رسم اینکه جایی داشته باشی که بیایی بنویسی و فقط خودت خوانده اش باشی یه جور دیوانگی کودکانه است . اما لذت می برم از این نوشتن و از این خوانده نشدن .
همیشه احمق هایی هستند که وقتی حرفایت را برایشان بازگو می کنی تو را نفهمند ، مسخره ات کنند اما وقتی جایی باشد که حال خرابت را در آن بریزی دیگر لازم نیست لازم نیست دنبال احمقی بگردی که برایش درد و دل کنی . لازم نیست تن به احساسات دونفره ای بدهی که برای حرف زدن و شنیده شدن محتاجش شده ای ، لازم نیست منت یک غریبه را بکشی که چند لحظه بایستد و به دیوانگی هایت گوش بدهد .
من می گویم آدم باید یک جایی داشته باشد که بیاید حرفها و احساساتش را در آن بالا بیاورد ، یک جایی باید باشد که وقتی از زندگی تهوع گرفتی بیایی و خودت را خالی کنی ، این حرفهای لامصب اگر بمانند از درون به آدم گند می زند.
آر یو اُکِى
تنکس. حتما باید یه سر به وبت بزنم
که عقده اى نشن و اینا و اینا...
باور کن به یه توضیح اجمالی محتاجم
چى شده؟!!!
هه...
دکتریا...درک کن گاهی روح آدمم دچار توهم میشه
منظورتون؟!