وقتی با وبلاگ پر باری مواجه می شوید باید بدانید طرفتان یا حال دوستهایش را ندارد
یا اینقدرها پیر یا زشت شده که دیگر از داف و دیجی بازی افتاده
و یا در علاف ترین حالت ممکنه بسر می برد...
خب قضاوت اینکه من در کدام وضعیت هستم با خودتان"""""""
دیشب یکی از دوستان چاق زشت حراف تونست بعد از مدتها مچمو بگیره و یک دور دور مضحک بزنیم...حالا تصر کنید این آدم در تمام مدت از زنان و دختران می گوید که همگی چشم به این بشر دارند ولی هیچ کدامشان مستقیم حرف نمی زنند، این انسان کبیر از همه ی این آدمها فرار می کند و به عشق شخمی تخیلی خودش وفادار است...
دیشب من وقتم را با چنین آدمی گذرانده ام...
کارم به جایی رسیده وقتی کلمه ی نکبت به میان می آید حالتی از نوستالوژی و شعف در من شروع به قلیان می کند...
سلام.
منتظر پستهای جدیدتون هستیم.
شاید یکی از دلایل وبلاگ نویسی بعضیا اینه که اینجا راحت تر میتونن هرچی بخواب بنویسن...
البته جدیدنا با افرادی مواجه شدم که صرفا جهت مخ زنی توی وبلاگاشون فعالیت میکردن!!!
واسم عجیب بود که مخ زنی به وبلاگ نویسی هم راه پیدا کرده!!!
.
.
.
.
+نکبت...برام کلمه ی جالبه و وقتی میشنوم حسی مشابه زیر پوستم میدوه....
هه
اینا دیگه آخرشن... قشر مستضعف جامعه
می دانم چشمانت با من چه میکند
فقط وقتی که نگاهم میکنی
چنان دلم از شیطنت نگاهت می لرزد
که حس میکنم چقدر زیباست
فدا شدن برای چشمهایی
که تمام دنیاست
یه سری به وب ما هم بزن
تبادل لینک