چقدر خوب است که تو بروی دانشگاه هنر
یک کمد داشتی باشی پر از قهوه
یک قفسه داشتی باشی پر کتاب و نمایشنامه
لیوان قهوه را بگیری دستت
بروی روی تراس کوی دانشگاه
قهوه داشته باشی...کتاب داشته باشی...و آرامش
و شالی آبی نیلی ...و هوا هم سرد
و پسرکی ژولیده آن دورتر دستهایش را تکان دهد
بی گمان این خیلی خوبه . ولی اینکه خودش یه جور خیال و گمانه و اسم پست بی گمانم در نوع خودش خیلی جالبه..
چقد خوبه یکی بیاد اسم پست آدمه بفهمه

چه خبر از علی