-
حال خراب
یکشنبه 8 شهریور 1394 00:51
راستش گاهی برای خودمون سخت می کنیم فهمیدن دخترارو نباید این ماجرا را رو پیچیده کرد کینه ، غم ، انزوا ، سردی ، بیچارگی و تهوع یه دختر حاصل احساسیه که یه مرد بهش انتقال میده ... همین اما از دختری که بدون بازی عاشقانه و پیام بازیای احمقانه تا پنج صبح بیدار باشه باید ترسید چون این آدم چیزی فهمیده که مناسب جنسیتش نیست......
-
علافی این روز ها
جمعه 6 شهریور 1394 15:10
جمله هایی هستند که گند میزنند به حال آدم تن هایی هستند قسمتی از درون آدمی را می لرزانند و سالهایی در زندگی هست که کثافت از سر و روی آدم بالا میزند نکبت در وجود انسان ملودی می زند و می فهمی ای بدبخت دستت شروع کرده به رعشه کردن
-
چادر
سهشنبه 3 شهریور 1394 21:04
چادر چقد به تن کثیف بعضی از این زنا میاد جالبه برام یه زمانی برا همه دوره ای های من چادر یه چیز شبه مقدس بود الانم برام این سخته که این چادر به تن آدم های لجنم خوش نماس هه
-
نامه یک معشوقه قزاق
پنجشنبه 29 مرداد 1394 00:08
Hello, my friend Ali! I am looking forward to your letter. Thank you for what you did not leave without attention to my story. I ' nice to know you closer. How is your day today? What do you do? How is your weather? I think that all fine and your day passes saturated. I think that now in your head a lot of questions....
-
انسان
چهارشنبه 28 مرداد 1394 00:54
انسانی که نمی فهمد مضحک است نکبت ترین پدیده ای است که خدا خلق کرده
-
این جمله
دوشنبه 26 مرداد 1394 13:04
هوایِ این اتاق عطرتو کم داره ... نمی دانم آدمی که این جمله را نوشته بود چه حسی از آن داشت اما مرا یاد حماقت دو نفره ام رو تختواب خانه ی سابقم انداخت. یک جمله برای دو نفر برای دو جنس چه قدر متفاوت است .
-
این دنای لعنتی
چهارشنبه 21 مرداد 1394 00:23
من اهل کوه رفتن نیستم مضحک ترین دقدقه ی یک مرد می تواند فتح یک قله باشد و من این مضحک کم ارزش را دوست ندارم لعنت به قله ی دنا و افسوس به من که مجبورم چند صد کیلومتر برای دیدن این کوه بی ارزش قدم بردارم این روزها فهمیده ام چقدر احمقم که برای دوستانم چنین کارهایی می کنم عذاب حماقتی را می کشم برای انسان هایی بی ارزش
-
سهیل همچنان انسان بزرگی است
شنبه 17 مرداد 1394 22:22
امروز سهیل می گفت آدمها را باید تحلیل کرد می شود از استراق تفکر و فهم آدمها لذت برد آدمها کارهایی انجام می دهند که از روی خواست ها و آرزو های آن هاست مثلا می شود فهمید دختری مایه دار از سر بی شوهری برایت نقش آدمهای مثبت را بازی می کند یا پسری موسیقدان برای کشیدنت به رختخواب یه سمفونی می نوازد و تو را خر می کند دختر...
-
میشه اینو دوس داشت
پنجشنبه 15 مرداد 1394 23:55
از استاد کاتوزیان
-
سهیل انسان بزرگی است
پنجشنبه 15 مرداد 1394 23:49
چن روزیه با یکی دوس شدم به اسم سهیل یه زمانی موهاش بلند بوده عینک گرد میزاشته موسیقی درس می داده این آدم به اندازه ی تمام زنای زندگی من معشوقه داشته دوبار از دانشگاه زده بیرون، اصلا اخراجش کردن یه دیوووووووونه متمدن این آدم قهرمان ما روشن فکر نماهاس
-
ops
چهارشنبه 14 مرداد 1394 01:13
خیلی احمقانه وارد یه رابطه شدم ولی آدم جالبی بود مسخره اینکه دیروز وقتی از کافه زدم بیرون شمارشو لای برگه های باطله انداختم رفته
-
سوال
جمعه 9 مرداد 1394 16:02
راستش چن وقتی است که درگیر این فکر شده ام بدبختی کشیدن چه نقشی در حس خوشبختی دارد؟ جوابی هم ندارم اما می دانم فعلا زندگی چیز تنفر انگیزی است که هنوز هم جای شکرش باقی است
-
دزد
پنجشنبه 1 مرداد 1394 16:59
این عکس پایینو از وب دوس یکی از بچه ها دزدیدم
-
یادمان
پنجشنبه 1 مرداد 1394 16:59
یادتان باشد عده ای کثیری از آدمهایی که احساس را می کوبند ، فحشش می دهند و آدمهای احساسی را تحقیر می کنند ، جز بدبختای تنهای جامعه ان فک کنم منم جز اون دسته از عقد ه ای های تنهای جامعه ام
-
مسخره
پنجشنبه 1 مرداد 1394 16:42
مسخره این است که امروز روز تولدش است . مسخره تر اینکه من تولد همه را فراموش می کنم ولی امروز خودم را به هرجایی زدم که بشود تولدش را تبریک بگویم ولی نشد احمق وقتی با آن همه بهانه ی الکی دست به سرت کردم چرا دوباره برگشتی و خواستی بفهمم که این تاریخ دکوری . این عدد بی خود را یادت مانده است . تبریک گفتی ولی حالا ... حالم...
-
تخلیه
چهارشنبه 24 تیر 1394 12:13
اینکه لازم نیست برای کسی حرف بزنم و از گذشته ام بگویم و منتظر باشم تا متعجب نگاهم کند نعمت بزرگی است . یک زمانی یک معشوقه ی قزاقستانی داشتم، دختر فوق العاده مهربان و با شعوری بود . راستش هیچ وقت نخواستم بفهمم قزاق ها چه آدمهایی هستند یا چگونه زندگی می کنند فقط از بودن با این آدم لذت می بردم اما همه ی این ها قبل از بود...
-
بینش
سهشنبه 16 تیر 1394 20:08
به این حد فهم رسیده ام که از همه ی اراجیف احساسی متنفر باشم . شعر عاشقانه خوب را همیشه می شود خواند ولی امان از این ...شعرهای که روان متوحش یه عده متوهم سر هم می کنند . راستش می توانم به هوس قداست بدهم اما این کلمه کودن وار و پیش پا افتاده ی عشق ، هر چه قدر که فکر می کنم باز مطمئن می شم یه مهمل احمقانه برای آدمهای...
-
هنر معاصر در فرانسه
چهارشنبه 3 تیر 1394 13:08
شروع کرده ام به خواندن یک کتاب به اسم هنرمعاصر در فرانسه از کاترین میه ، یک نفس 150صفحه از کتاب را خواندم . چه باور کنم یا نه این کتاب یک افتضاح روحی به تمام معنا است . هر صفحه اش از چند هنرمند بزرگی فرانسوی می گوید که اگر کمی کتاب خوان باشی لای کتاب های مختلف اسمشان را شنیده ای .... تمام این آدمها ، همه ی هنرشان یک...
-
فحش نوشت
چهارشنبه 27 خرداد 1394 10:09
حال من گند است ، آیا حال شما گندتر است؟ راستی چرا خودم چرا حرفایم مخاطب ندارد ؟ بد نیست آدم وقتی در وبلاگی که هیچکس نمیشناسدش فحش می دهد یه نفری باشد که بزند در دهن آدم و کارشان بکشد به فحشکاری و هزار اراجیف دیگر .... اما خب این سیصد و خورده ای نفر هم که آمده اند انگار همه لال بودند یا شاید هم این بلاگ اسکای احمق...
-
آدم های عقده ای
یکشنبه 24 خرداد 1394 08:57
خوشحالم که از اخر این هفته تا سه ماه دیگر از دست آدم های عقده ای این دانشگاه راحتم . از شر حرفهای چرتشان در امانم . من فکر می کردم آدمهای عقده ای اینقدر خسته و رنج دیده هستند که حال آزار دادن ندارند اما مسخره است که بگویم جز چندتایی از آدم هایی معمولی که از این دانشگاه لعنتی سر درآورده اند بقیه عقده ای های آزار دهنده...
-
لطفا خفه
شنبه 23 خرداد 1394 11:12
یک جایی هست که باید همه ی ادعاها را گذاشت کنار ، لال شد اصلا نباید حرف از آدم بودن زد ، یک نفر باید باشد که بگوید لطفا خفه حالم بهم می خورد از همه ی آنهایی که هر ادعایی دارند ، هر ادعایی ! ما یک جایی از دنیا هستیم که احساسات در اوج مفهوم پستی ایستاده است کاش یه نفر بود درک می کرد من چقد از این آدمایی که اطرافم هستند...
-
مسخره
شنبه 23 خرداد 1394 10:52
... یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که "فقر بهتر است یا عطر؟" قافیه ساختن از سرگرمی هایم بود. چند نفری از بچه ها نوشتند "فقر". از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب می کردند. ن وشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز می کند و او را بیدار...
-
دیوانگی
شنبه 23 خرداد 1394 10:23
کم کم به این نتیجه می رسم اینکه جایی داشته باشی که بیایی بنویسی و فقط خودت خوانده اش باشی یه جور دیوانگی کودکانه است . اما لذت می برم از این نوشتن و از این خوانده نشدن . همیشه احمق هایی هستند که وقتی حرفایت را برایشان بازگو می کنی تو را نفهمند ، مسخره ات کنند اما وقتی جایی باشد که حال خرابت را در آن بریزی دیگر لازم...
-
سلام
چهارشنبه 20 خرداد 1394 16:23
هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی پیش بیاد که یه وبلاگ بزنم با این حالو با این مشخصات... اما خب اونروز پیش اومده اما خوشحالم کسی قرار نیست این متنارو بخونه ، کسی قرار نیست دربارشون نظر بده. آخه احمقی جز خودم هست که توی اینترنت سرچ کنه تهوع نوشت . اسم وبلاگ لجن بود اما الان دوس دارم عوضش کنم بزارم لودگی . می دونی لجن...