لودگی

تهوع نوشت

لودگی

تهوع نوشت

***

دلم برای همه آدمهایی که یک زمانی میشناختم و حالا نمی شناسم تنگ شده

به یاد همه ی آدمهایی افتاده ام که به طور معمول هیچ وقت دیگر نمی توانم ببینمشان

یاد فیلمی افتاده ام که در پانزده سالیم دیده ام...فوق العاده دوسش دارم اما نه نامش را می دانم و نه چیزی دارم که به آن وصلم کند

یاد زنی افتاده ام که قول داده بود وقتی از پیشم برود گیس بافته شده اش را برایم به یادگار بگذارد اما نمی دانم حالا گیس خرماییش کجاست

یاد این افتاده ام دارم پیر می شوم و دیگر نمی شود خیلی از کارهایی که آرزویش را داشتم انجام بدهم...آنها را فقط در افسوسهایم یاد خواهم کرد


نظرات 4 + ارسال نظر
صاف شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 20:06

مردم می رن
و خاطره ها می مونن

+ می شه اون فیلم رو پیدا کنی واقعا میشه
حداقل تو دنیای امروز
من فقط دو تا کلمه از اهنگ هندی ای که از تو یه فیلم شنیده بوم رو یادم می اومد
ولی اونقدر گشتم که پیداش کردم و این پیدا شدن بهم خیلی حال داد

مرسی...حتما سعیمو می کنم
داستان فیلم درباره یه عشق مضحک باشکوه توی اروپای طاعون زدس
کلاغها اینقد گوشت مرده خوردن که به مرده خوری عادت کردن

تارا شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 18:24 http://www.shaanaar.blogfa.com

میشه لطفا سریعتر اقدام کنی؟!؟
چون به شدت ضعیفم کرده!!!
واقعا نیاز به یه خواب درست حسابی دارم!
.
.
.
.
+و حتی آینده....!

تارا شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 03:32 http://www.shaanaar.blogfa.com

شاید آدم فکر کنه که فقط به یاد گذشته ها زنده ست...
اما همین گذشته ها اونو میکشه....

من باید یه فکری برای ساعت خواب تو بکنم
چه آینده چه گذشته هر دو گند می زنن به حال

دنیابانو شنبه 21 شهریور 1394 ساعت 01:41 http://doniayedonia93.blogfa.com/

فقط یادهاست که میمونه...
اهای زمان یذره ایست!
شبت بخیر

روز توام بخیر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.