لودگی

تهوع نوشت

لودگی

تهوع نوشت

سکوت

طاعون من

طاعون مهربان من

من نمی توانم آدم های خوب را دوست نداشته باشم...حتی اگر با من خوب نباشند

طاعون من هم اینگونه است...

راستی شاید افسانه را شوهر داده اند

افسانه از آن دخترهایی بود که مدام دوست داشت برایم صحبت کند

از آدم های عجیب و غریب تهران که همیشه دوربینشان همراهشان است

افسانه گیاه خوار بود

دیوانه ی احمق مجبورم کرده بود هر جمعه بروم دربند ، درکه ، فشن ، در نوشابه و پلاستیک جم کنم که نمرد این طبیعت نیمه جان ما

امروز بعد از چند ماه هوس افسانه کردم

و طاعون مهربان من...افسانه را هم برده بود

برای اولین بار شماره افسانه عجیب اما زیبا هم خاموش بود

نظرات 2 + ارسال نظر
دنیابانو دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 17:42 http://doniayedonia93.blogfa.com

:)

تارا دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 15:45 http://www.shaanaar.blogsky.com

آدمای دور و ورمون همیشه نیستن...
خوشم نمیاد از آدمایی که همه ی پل های پشت سرشون که به گذشته میخورن رو خراب میکنن...

این خاطره های مان که به فنا میرن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.