ساعت داره به سه نزدیک میشه
و من توی خونه تنهای تنهام
معمولا اینجور وقتا آدم خوابش نمیبره
یکی از بچه ها اسم تهرانو آورد
منم ناخودآگاه هوسشو کردم
از جایی که تهران من توشم،چن تا پنجره هست به پارک لاله
غروبا خنکای پارک میاد
آدما پر میشن دور و اطرافش
سر و صدای بچه ها میاد
اما جدیدنم دارن بغل ما یه ایستگاه مترو میزنن
خب میشه حدس زد این ایستگاه مترو چه بلای مهیبی سر پارک لاله ما قراره بیاره
انقد اومدم و نبودی دیگه نا امید شده بودم از برگشتنت...خوبی؟
مرسی
تو خوبی؟
حتی لفظ تهرانم دیگه برام پر غم و شادی و عشق و نفرت باهمه
چقد کم مینویسید شما بلاگ اسکاییها
سلام
صاف
گاهی سرک میزنم وبت
اما خسته تر از اینم که کامنت بزارم
تهران و بوی ذرت مکزیکی و غروب...
تهران و چند خاطره افتضاح یا که خوب...
تهران شهر شلوغو آشوب
اون وقت پر میشه از آدمای باعجله و ساکت و هندزفری به گوش
نه زیاد
سلام آقا علی.خوبی؟
خیلی بلاها سرمون اومده و نمیدونیم:(
شایدم میدونیم و کاری ازمون ساخته نیست.
عیدت مبارک.
عید توئم مبارک